از بس که وقت را به بطالت گماشتم بذری برای توشه فردا نکاشتم
لذت نبردم از لحظات جدایی ام ای کاش لحظه ای به دعا می گذاشتم
با سوز واه وزمزمه بی گانه ام هنوز سویت هنوز دست طلب برنداشتم
نیت نکرده چون سر این سفره امدم اشکی برای دامن توبه نداشتم
ارامشم بدون تو امری خیالی است یک عمرآستان تورا وا گذاشتم
با اینکه فرصت ثمر معرفت رسید انباشتم هرانچه در کوله داشتم
هر بار خیل قافله بار سفر گرفت خود را میان خیل گناهان گذاشتم.
غفلت تمام فرصت من را زمن گرفت گامی برای ترک گناه برنداشتم
اما اینک به عشق عفوکریمانه آمدم شرمنده ام ببخش که تاخیر داشتم
ای دل هنوز باب شهادت گشودنیست این را بروی صفحه قلبم نگاشتم
هرگاه نا آمیدشدم از بهای خویش غیراز حسین هیچ بهانه نداشتم
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
بنده نوشت:خدایا یک دهه بار سفر بست ومن روسیاه هنوز پشت درم .دستانم خالیست میدانی.نگاهم به سمت آسمانت .نکند سفره ات جمع شود ومن بیچاره باز در همین حال روسیاهیم وبا همین کوله بارم بر دوش باقی بمانم .یا رب العالمین اگه نگاه تو نبود حتی اینجایی که هستم هم نبودم .اگر نمیخواستی آدمم کنی مثل هزران نفر مرا به حال خود وا میگذاشتی .رهایم نکن ونگاهت را ازمن نگیر ای مهربان ترین مهربانان